شهادت دروغ

ساخت وبلاگ
دلم برایت تنگ شده .. برای دستانت ، برای بوسیدن بند به بند انگشتانت .. برای لبخند های همیشگی ات برای من .. برای مهربانی های ناتمامت .. چای های اول صبحت .. برای نوزاش موهای سیاه و سفیدت .. تو نمیدانی از روزی که نبودنت را برای اولین بار تصور کردم ، چقدر هر بار با یک دنیا ترس نگاهت میکردم .. از اینکه روزی برسد که وقتی نامت را صدا میزنم ، تو اینجا نباشی .. همانجا که همیشه بودی ، در یک قدمی قلب کوچکم ، که هر روز برایت با عشق میتپید … کاش میدانستی دنیا بدون تو برایم چقدر ترسناک و بی رنگ است .. تو لطیف ترین کسی بودی که من در تمام عمرم دیدم .. چطور اینهمه مهربانی را در نگاهت جا میدادی .. که هر بار که نگاهت میکردم بی اختیار خودم را در نزدیک ترین فاصله از تو میافتم‌؟ چطور از حافظه ی آغوشم تو را پاک کنم ؟ حالا که بیشتر از هر زمانی محتاج تو ام .... هر روز قوی بودن را تمرین می‌کنم .. بی نیاز بودن را … اینکه عادت کنم به تنهایی .. اما من این دنیا رو بی تو دوست ندارم و این همان حقیقت تلخیست که تو هرگز از آن با خیر نخواهی شد …ال ناز  + چهارشنبه هفدهم آذر ۱۴۰۰| 0:33|ال ناز| | شهادت دروغ...ادامه مطلب
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:53

چقدر باید بگزرد تا خانه ات را از یاد ببری ؟ از خاطراتش دل بکنی ؟ میدانستی گاهی جدا شدن از یک خانه می تواند شبیه جان کندن باشد ؟ شبیه جان دادن در سکوت … شبیه حس کودکی که میان ازدحام و شلوغی دستان مادرش از دستانش رها شده … ؟ چقدر باید بگذرد تا رنگ ها را از یاد ببری ؟ تمام دلشوره هایی که در آن خانه کشیدی را ؟ شده تا بحال غرق افکار آشفته ات باشی و در آخر خودت را مقابل خانه ای ببینی که آنجا سالهاست دیگر خانه ی تو نیست … ؟ که‌کسی دیگر آنجا منتظرت نیست ؟ خانه ها جان دارند مگر ؟ دیوار ها حافظه دارند مگر … ؟ این دیوانگی ها تا بحال به جانتان افتاده ؟ یا تنها این منم که حتی دلتنگی کردن هایم هم شبیه آدمیزاد نیست ؟ من خودم را در خانه ام جا گذاشته ام .. میان تک به تک خاطرات تلخ و شیرینش .. میان تمام اشک ها و خنده هایش .. میان تمام انتظار هایم ، میان تمام لحظه هایی که نگاهم میکردی و صدایت … آخ از صدایی که هر روز هزاران بار در آن خانه میپیچید …صدایم که میزدی ، من جان نمیگفتم ، جان میشدم برایت… ، در خانه ای که دیگر خانه ی من نیست … خانه ی ما … نیست ! خانه ای که دیگر کسی آنجا انتظارم را نمیکشد … این دلواپسی ها تا کی قلبم را مچاله خواهند کرد ؟ زمستان ها سرد تر از زمستان های قبل شده اند ؟ یا همه ی اینها برای نداشتن دستان توست ؟ تویی که آغوشت خانه ام‌ بود و هر کجا بوی عطرت میپیچید کاشانه ام ؟ال ناز  + چهارشنبه هفدهم آذر ۱۴۰۰| 0:37|ال ناز| | شهادت دروغ...ادامه مطلب
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:53

باران میبارد‌ و ساعت حوالی ۳:۴۵ دقیقه ی بعد از ظهر است .. و ترافیک هایِ همیشگیِ خیابان ها که به دلیل باران بیش از پیش جانم را میگرند‌. خودم را چسبانده ام به پنجره یِ نیمه بازِ ماشین که باران از لابه لای پنجره گاه شانه هایم را خیس میکند .. شانه هایِ بیرون افتاده ام از گوشه لباسم که چون گلدانی پژمره و نا امید با قطرات باران عشق بازی می کنند و برای زنده ماندن دست و پا میزنند . احساس می کنم تکه ای از روحم درد میکند .. آنجایش که پر بود از شیطنت های کودکانه ، دلم برای خودم تنگ شده ،، برای خودی که جرات راه رفتن های عاشقانه ی زیر باران را داشت .. خودی که مهربان بود و همیشه می خندید حالا اما انگار تمام خواسته ام از این دنیا خلاصه شده در بودنِ کسی در کنارم که زورش به بی حوصلگی هایم برسد و بیرونم بکشد از این باتلاق .. که هرچی تقلا می کنم بیشتر در آن فرو میروم … صدایِ باران در گوشم میپیچد و این دیگر مثل قبل حالم را خوب نمی‌ کند .. ناخواسته انگشتانم می لغزند روی شیشه های بخار گرفته ی ماشین .. که حالا شبیه بومی سفید شده اند برای ترسیم رویا هایم .. انگشتانم بدون فکر شروع به کشیدنِ دیوار ها می کنند و پنجره ای که در آن سویش ، باران بی امان میبارد . انگشتانم که روی شیشه میلغزند و حسرت هایشان را نقش میزنند .. حسرتِ خانه ای آرام که بوی غذا پیچیده در فضایش باشد و گرمایِ خانه بشود بخار رویِ شیشه هایِ پنجره هایش .. و پنجره هایش بشوند بوم برای کشیدنِ طرحی از زندگی روی آنها … پنجره هایی که آنسویشان ٫ باران بی امان می بارد و تو شالِ  افتاده از روی شانه  هایم را مجدد به روی شانه هایم‌ میکشی و به آرامی گردنم را میبوسی … و صدایِ گرمت را میشنوم وقتی می گویی “ دردت به عمرم سرما نخوری “ .. و شهادت دروغ...ادامه مطلب
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:53

دنیا دروغی بزرگ بود
و من
به دروغ به زیبایی آن شهادت دادم...

"شهادت دروغ"

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

...و بکارتی سربلند را

از روسپی خانه های داد و ستد

سر به مهر باز آورده ام

هرگز کسی این گونه فجیع

به کشتن خود برنخاست

که من به زندگی نشستم...

احمد شاملو
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

به احترام هم؛ کپی نکنیم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

شهادت دروغ...
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 19:28

من و‌ تو‌ با هم این خانه را ویران کردیم ، بی آنکه حواسمان به جوانه های گلدانی باشد که گوشه خانه عشق را نشانمان‌ میداد ... از هم گذشتیم وقتی هر دو غرق در سکوت میشدیم و به داد هم‌ نمیرسیدیم‌.. بی تفاوت شدیم به گلدان هایی که تک به تک به دستمان خو نمیگیر شهادت دروغ...ادامه مطلب
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 19:28

دنیا دروغی بزرگ بود
و من
به دروغ به زیبایی آن شهادت دادم...

"شهادت دروغ"

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

...و بکارتی سربلند را

از روسپی خانه های داد و ستد

سر به مهر باز آورده ام

هرگز کسی این گونه فجیع

به کشتن خود برنخاست

که من به زندگی نشستم...

احمد شاملو
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

به احترام هم؛ کپی نکنیم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

شهادت دروغ...
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 19:28

سخت‌تر از قبول کردن یه واقعیت تلخ، کنار اومدن باهاشه. واقعیت اینه که توی دنیا، هر چیزی عمر خودش رو داره. هر اتفاق خوب، از یه جا شروع می‌شه، به اوج می‌رسه و کم‌کم سقوط می‌کنه و محو می‌شه. یه روز می‌شینی و امروز رو با خاطراتت خوبت مقایسه می‌کنی و می‌بی شهادت دروغ...ادامه مطلب
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 19:28

می خواهی بروی ؟!برو ...جلویِ راهت را نمی گیرم !نگرانِ من نباش ، نخواهم مُرد !شبیهِ تمامِ آدم هایی که از رفتنِ هیچ کسی نمرده اند ...شبیهِ همه ی آن هایی که شعار نمی دهند ... بعد از تو چیزی تغییر نخ شهادت دروغ...ادامه مطلب
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 14 دی 1399 ساعت: 14:06

دنیا دروغی بزرگ بود
و من
به دروغ به زیبایی آن شهادت دادم...

"شهادت دروغ"

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

...و بکارتی سربلند را

از روسپی خانه های داد و ستد

سر به مهر باز آورده ام

هرگز کسی این گونه فجیع

به کشتن خود برنخاست

که من به زندگی نشستم...

احمد شاملو
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

به احترام هم؛ کپی نکنیم
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

شهادت دروغ...
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 14 دی 1399 ساعت: 14:06

تو زبان فرانسوی 
به جای اينكه بگن من دلتنگ توام ،
ميگن :  " Tu me manques "
يعنی تو از من گُم شدی ...
قشنگتر از اين هم ميشه ؟

.

+ شنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۹| 12:29|ال ناز| |

شهادت دروغ...
ما را در سایت شهادت دروغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4perjury8 بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 14 دی 1399 ساعت: 14:06